سرگیجه

امروز وقتی خواستم به خودم عطر بزنم دستم رفت تو چشمم....

گفتم هو ؟؟؟!!!

چرا دستتو میکنی تو چشمش ؟؟

تا اینجا شدیم 3 نفر میدونم بیشترم هست ...

 

 

پ ن : دزدیده شده توسط سورنا

پ ن : هنوز اون دوتا بلاگ دیگه که گفتم به قوت خودشون باقیه اما چون این یکی با شرایظ امروزم میخورد اول اینو نوشتم ...

اندر باب شوخی شهرستانی


حتما تا حالا پیش اومده که شما هم رگ شهرستانیتون گل کنه و با یکی یه شوخی خرکی یا به اصطلاح امروزی ها شهرستانی بکنید ..

خب اگه میخوای به من جواب بدی که  نه من از اون آدمای باکلاسم و عمرا از این حرکات زشت با کسی نمی کنم و نکردم  و کلا ادای ادمای تهرونی رو در بیاری قبول هر کار میخوای بکن  اما من باور نمیکنم ، چون بالاخره هرکدوم ما یه دوره ای و تحت یه شرایط خاصی خون به مغزمون نمیرسه و یه شوخی خرکی با یه بخت برگشته ای میکنیم..

حالا درسته این قضیه کم و زیاد داره و در بعضی ها کلا خون به مغزشون نمیرسه و در بعضی های دیگه هم هر از گاهی ، اما کلا همه ما این قضیه رو تجربه کردیم   ..

چرا اصلا راه دور برم ؟؟

خود من تا دلت بخواد از این شوخی ها با مردم کردم !!!

میدونم باورش برات سخته که از آدم متشخصی مثل من چطور ممکنه همچین کاری سربزنه و الان داری سرت و این ور و اون ور تکون میدی و میگی نه ....غیرممکنه ........ امکان نداره ....

اما نه امکان داره خوبم امکان داره ..   اگرم باورت نمیشه میتونی از احمد رضا بپرسی که چند باری این قضیه رو تجربه کرده....

معمولا وقتی یه نفر مورد تهاجم  شوخی  اونم از نوع شهرستانیش قرار میگیره تا چند دقیقه اول کاملا گیجه و نمیدونه باید چیکار کنه  ...

بعد از این مرحله شخص چون نتونسته معنی این کار رو درک کنه به طور مرتب از خودش سوال میپرسه  : آخه چرا ؟؟؟

و در آخر هم چون نمیتونه جوابی واسه سوالش پیدا کنه پکر میشه ر*ده میشه به تمام روزش ...

امروز فک کنم خداهم از طرف دهکده های لب مرز رد شده بود و از شانس منم نظر لطفش شامل حال ما شده بود و تا تونست شوخی کارگری کرد...

پ ن : کلا 2 تا دیگه بلاگ نوشته دارم اما نمیدونم چرا دستم به آپ کردنش نمیره...