مادر بزرگ و سال نو

شروع امسال واسه من شروع عجیبی بود ..


همه احل خونه مسافرت بودن و روز سال تحویل فقط من بودم و مادر بزرگ عزیزم..


 انگار هنوز از خواب زمستونی بیدار نشده بودم و اصلا و ابدا هیچ حسی از سال جدبد نداشتم..


اون روز هم واسم مثل روزای معمولی بود و برجیح میدادم به جای حموم رفتن و لباسای خوشگل پوشیدن یه گوشه واسه خودم ولو بشم و کتاب بخونموو


راستشو بخوای خودمم هیچ از این وضعیت راضی نبودم و دلمم نمی خواست سال و اینجوری شروع کنم ، واسه همین هر کاری که به ذهنم رسید کردم تا یه ذره اوضاع بهتر بشه ..


از تجریش رفتن و با دستفروشا چک و چونه زدن گرفته تا تنبور زدن و ادای آدمای با احساس و رمانتیک و در اوردن...


اما خب چه میشه کرد... وقتی عقل و احساساتت هر دو هم زمان با هم رفته باشن مرخصی استعلاجی دیگه وضع از این بهتر نمیشه..



اما خب دیدم دم دمای سال تحویل که شد مامان بزرگم داره حسابی تیپ میزنه و اساسی عطر و ادکلن میزنه..


باور میکنی بهترین لباسایی که توی کمد قدیمیش بود و داشت میپوشید و خوشبو ترین عطرشم داشت میزد ...


یکم که تماشاش کردم از خودم خجالت کشیدم...آره فکر کنم رفتار مامان بزرگ همون چیزی رو که احتیاج داشتم و بهم داد..


خب دیگه منم پاشدم و کت و شلوارم و پوشیدم و رفتم کنار مامان بزرگ عزیزم...


درسته که سال و دوتایی باهم تحویل کردیم و هیچ خبر از قهقهه های سینا یا سر و صدا و شلوغی خانواده نبود اما بهم خیلی چسبید چون این سال جدید و با تمام وجودم درک کردم..


پی اس : میدونم دیره اما ماهی و هر وقت از آب بگیری تازست ...سال نوتون میارک

نظرات 7 + ارسال نظر
Leila پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ب.ظ

MErC sourena Aaali bod mese hamishe :) man ke parsaalo to asemona ie beine italiao iran tahvil kardam :D emsaalam vasate khiabon.. kolan 2saal e chizi az saal tahvil nafahmidim khobe to baz emsaal fahmidi :D vali benazaram mohem nist chetori tahvil beshe mohem ine ke say koni bara taghir khodet va atrafet.. missss u ziad :) saale khobi bashe barat

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ب.ظ

منم همین حالو داشتم.نیم ساعت مونده به تحویل «حول حالنا » شدم.تو خیابونای مشهد در به در هفت سین.در نهایت هفت سین درست شد ولی به جا سبزه .چند تا شاخه جعفری بود

خوندن دعای سال نو تو لحظه ی تحویل سال .حال عجیبی میده به من...جزو معدود دعاهایی هست که به دلم واقعا میچسبه

احمدرضا پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ

منم همین حالو داشتم.نیم ساعت مونده به تحویل «حول حالنا » شدم.تو خیابونای مشهد در به در هفت سین.در نهایت هفت سین درست شد ولی به جا سبزه .چند تا شاخه جعفری بود

خوندن دعای سال نو تو لحظه ی تحویل سال .حال عجیبی میده به من...جزو معدود دعاهایی هست که به دلم واقعا میچسبه

SepSep شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ق.ظ http://sepsep3.wordpress.com

کجل کت و شلوار میپوشی؟ واقعا جوگیری دیگه. اقلا عکسم میزاشتی از خودت با هفت سین خوب بخندیم

رکسانا یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ

من عاشق این تیکه اشم : باور میکنی بهترین لباسایی که توی کمد قدیمیش بود و داشت میپوشید و خوشبو ترین عطرشم داشت میزد ...
ولی من از هرکی پرسیدم روزای قبل از عید همین حالتو داشت

سورنا دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:36 ب.ظ

لیلا :

آره منم موافقم که مهم نیست چه جوری تحویل بشه اما به هر حال اون روز باید واسه ما ایرانی ها یه فرقی داشته باشه با بقیه روز ها...
منم برای تو بهترین روز ها رو آرزو میکنم...

ای جی :

خب جعفری هم سبزه دیگههه

اما هیچ عیدی مث اون سال نمیشه که دوچرخه تعمیر میکردیم...راستی هنوز این دوچرخه هه اینجاست دنبالش نگردی هااا...

سپ سپ :

اول از همه تا حالا خودتو تو کت شلوار دیدی که میخوای به من بخندی ؟؟؟
دوما حالا که رفتم ایتر پل گزارش دادم چه آدمی هستی کارت عقب افتاد میفهمه که دیگه نباید به من بخندی ... :P

رکسانا:

مرسی از کامنت..

این عید واسه هرکی بد بود واسه تو که خوب بود ...
مسافرت عالی که رفتی ..
پولای فامیل رو هم که غارت کردی دیگه چی میخوای ؟؟؟

مرتضی‌ سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ

سطر دوم: اهل را با ه مینیویسن نه با ح... خوشم میاد که بعد از این همه سال هنوز آدم نشدی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد