حماقت



چند وقته به نظرم همه دورو برم احمقن ...

چند وقته به نظرم همه تو خیابون احمقن ...

چند وقته به نظرم همه آدمایی‌ که باهاشون در تماس هستم و‌ نیستم احمقن ...

چند وقته احساس می‌کنم همهٔ آدمایی‌ که تو آینه منو نگاه می‌کنن احمقن !!

چند روز پیش برای تعمیر یه دستگاهی رفته بودم یه کارخونه ای  دور از تهران ...

وقتی‌ که رسیدم اونجا زمان زیادی لازم نداشتم تا دوزاریم بیفته که بیخود اومدم و‌ حداقل اگر معجزه ای چیزی پیش نیاد نه تنها نمیتونم کاری بکنم بلکه کارو ده برابر خراب ترم کردم  :)

اما من که اصلا روحیم  و‌ از دست ندادم و‌ تصمیم گرفتم که اول از همه با اپراتور ‌ دستگاه رفیق بشم تایه وقت  لوم نده چه گندی به دستگاهشون زدم ..

آدم ساده یی‌ بود و‌ مثل همهٔ آدمای‌ دیگه در نگاه اول به نظرم یه احمق اومد ...

هرچی‌ سعی‌ کردم باهاش حرف بزنم و‌ باب رفاقت و‌ باهاش باز کنم نشد ...

فکر کنم حس شیشمش بهش گفته بود که یه خبری هست و‌ اوضاع اصلا خوب و طبیعی نیست برای همین با اخم وایساده بود بالا سرم و‌ مونو که نا امیدانه  تلاش می‌کردم و‌ نگاه میکرد ..

اما اینو خوب میدونم که تو هرچیزی خنگ و‌ بی‌ استعداد باشم توی ارتباط اولی‌ با آدما اصلا چیزی کم ندارم ..

بالاخره موضوع مورد علاقهٔ آقا رو فهمیدم و‌ ازش راجع به شب یلدا پرسیدم ...

نیشش تا بناگوش باز شد ( نیش منم همینطور ) گفت خدا این دولت و‌ خیرش بده جای شما خالی‌ شب یلدا  رفتم یارانه هارو گرفتم و‌ یه مهمونی حسابی‌ دادم ...

دلم می‌خواست این آچار فرانسه دستم و‌ بکوبم تو سر خودم و‌ خودش و‌ دستگاه ...

 

پی‌ اس  :

چند روز پیش یه ایمیل از یکی‌ از دوستای‌ قدیمی‌ خارج رفته که خیلی‌ وقت بود ازش خبر نداشتم گرفتم ...

شاید این ایمیل همون چیزی بود که بهش احتیاج داشتم ...

ایمیلش ساده بود و‌ فقط یه احوال پرسی ساده بود اما یه یادآوری‌ ساده هم برای من بود که هنوزم کسی‌ هست که حاضر م براش کلیه ام و‌ بفروشم و‌ تو سختی هاش برم پیشش ...