قدر دانی از سگ عزیزم مرحوم مغفور سزار

ترافیک عجیبی شده بود ماشینا بد جوری تو هم پیچیده بودن تقریبا ۲۰ دقیقه تود که سر جام وایساده بودم و تکون نمیخوردم تازه از شانس بدم هم کلاس آلمانی هم داشتم و همین جوریش دیر شده بود دیگه چه برسه به این افتضاحی که خورده بود تو خیابون...

از اون جا که فرهنگ ما ایرانی ها بالاست ( البته اگر به احمد رضای عزیز بر نخوره ) یه سری داشتن بوق الکی میزدن و یه سری هم داشتن با هم دعوا میکردن هیشکی هم نبود که ما رو از این وضعیت نجات بده ..

از اونجا که کاری برای انجام دادن نداشتم همین طور که لبخند ملیجی رو لبم بود داشتم به زمین و زمان خیلی مودبانه بد و بیراه میگفتم...اما خیلی زود هرچی فحش مودبانه بلد بودم  تموم شد ..

تو دلم میگم خدایا ببین یا یه پلیس مهربون بفرست تا راه و باز کنه یا یه بهانه دست من بده تا فحش هارو آب دار تر نصار روح مسولان عزیز مملکتی کنم !!!

خب اگر تعریف از خود نباشه از اونجا که من آدم با خدایی هستم نگاهم یهو افتاد تو پیاده رو ..

۲ تا پلیس مهربون خیلی شیک دارن تا هم میگن و میخندن اصلا انگار در جشن عروسی عمشون هستن و ما ها هم یه مشت گوسفند که بالاخره یه جوری راه خودمونو پیدا میکنیم..

خدا رو شکر هم پلیس و پیدا کردم هم بهانه رو...


نمیدونم  چرا این پلیس های عزیز و که دیدم یاد سگ سابقم افتادم.. شاید برا اینکه هر دوشون کار خودشون و بلد نیستن ... اما باز هر چی باشه سگ من سعیشو میکرد و یه واقی بعضی وقتا میزد که این خودش کلی ارزش داره... 

نظرات 5 + ارسال نظر
SepSep پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:57 ق.ظ http://sepsep3.wordpress.com

مثل فیس بوک لایک نداره یه لایک بزنم براش. خوشم اومد ازین پست ات

سورنا جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ب.ظ

سپند :

ناقلا نگفته بودی بلاگ داری کهههه...

رکسانا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ http://mosaferesolh.blogfa.com

بیخود نیست شاعر میگه:شبا که ما بیداریم ,آقا پلیسه میخوابه!
فحش به محمود اینا؟؟؟؟استغفرلله!

احمدرضا جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ب.ظ

اعتراف
من زسما غلط کردم اگر ادعایی نسبت به فرهنگ حال حاضر خودمون داشتم...ما ایرانیهای معاصر کاملا بی فهنگ هستیم

محمد صادق رودسری پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ

سلام دوست قدیمی. چطوری؟
بعد 10 سال پیدات کردم. از اسب سپید خیال چه خبر؟
یه کتاب یه بار بهم دادی ترجمه مادرت بود_سفر های گالیور _ هنوز دارمش. تو صفحه اولش مادرت نوشته : تقدیم به پسر کوچکم که قلبی به وسعت آسمانها دارد.
خوشحال شدم پیدات کردم.
منو میتونی تو فیس بوک پیدا کنی.
http://www.facebook.com/profile.php?id=540073960

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد