سیب زمینی


من یک انسانم . . .


احتمالا مثل تویی که داری این بلاگ و میخونی  . . ( البته این قسمت و خیلی خوشبینانه گفتم )


یک انسان یا بهتر بگم یک یوکاریا * ، سلسله جانوران ، شاخه طناب داران ، زیر شاخه مهره داران ، رده پستانداران ، راسته نخستیان ، تیره انسان وار ها ، جنس انسان ، گونه اندیشورز  . . .


تا الان تو زندگی هیچ غلطی نکردم با این حال دارم برای زنده بودن تلاش میکنم تا شاید چند وقت دیگه بتونم تولید مثل بکنم و ژن های خودم و به یه انسان دیگه منتقل کنم  . . .


بعدشم بعد از چند وقت حدر دادن اکسیژن  میمیرم و تبدیل میشم به خاک و کود برای درخت های بهشت زهرا . . .


راستی ما با یه گیاه چه فرقی داریم ؟؟؟


چند وقته فکر میکنم سیب زمینیم . . .


پی اس : eucarya


 

 

مزخرفات

 

تا حالا شده وقتی‌ سر توالت نشستی  احساس کنی‌ یه‌چیزی هنوز مونده اما نمیاد ؟؟؟

دانشمندها ثابت کردن اینجور موقع‌ها هیچ کاری نمی‌شه کرد و تنها راه حل نشستن و صبر کردنه تا اینکه یه فرجی بشه

(تو رو نمیدونم اما من که تو اینجور موقع‌ها مجله میخونم و از جاذبه های توریستی  منطقه لذت می‌برم . . . : D ) 

حالا قضیه وبلاگ نوشتنم دقیقا به همین صورت گاهی اوقات میدونی‌ یه‌چیزی تو کلت هست و می‌خوای بنویسیش اما هر کار میکنی‌ نمیاد ،، بازم فک کنم تنها راه حل اینه که بشینی‌ و صبر کنی‌  تا بالاخره بیاد ….

خوب حالا که موضوع روشن شد خواهش می‌کنم انقدر بهم قر نزن که چرا دیر به  دیر بلاگ مینویسم بخدا تقصیر من نیست نمیاد .... وقتی هم که ‌ می‌خواد نیاد نمیاد دیگه و زور بیخودم نمی‌شه زد

تک و تنها تو هتل نشستم و حوصلم  حسابی‌ سر رفته و از سرما نمیتونم از زیر پتو بیام بیرون … صدای ساعت اتاق رفته رونروم اما انقد سرده که نمیتونم از زیر این پتو بیام بیرون و برم بخدمتش برسم  ..

برای اینکه ذهنمو از صدای این ساعت لعنتی دور کنم نشستم و بلاگ مینویسم واسه خودم ..

قدیما مد بود هرکس که می‌خواست به بقیه بگه که چیزی میفهمه خودشو د‌پرس نشون میداد و از دنیا و وضعیت انحطاط ‌ اخلاقی دختر پسرا و اینکه همه بد شدن و دیگه آدم خوب پیدا نمی‌شه حرف میزد  اما جدیداً مد عوض شده و هرکی‌ و میبینی‌ که می‌خواد بگه  که بابا منم بازی‌ ، شروع می‌کنه از من انتقاد کردن !!!

تو چرا اینجوری هستی‌ ؟؟؟

تو چرا اونجوری هستی‌ ؟؟

تو چرا گوشیت  جواب نمیدی ؟؟؟

چرا اس ‌ام اس جواب نمیدی ؟؟؟

چرا به من زنگ نمیزنی ؟؟؟

چرا دیگه با ما نمیپری ؟؟؟

بی‌ معرفت شودی ها

.

.

.

.

کاش فقط اینا بود ،جدیدا کارشون به جایی رسیده که به زندگی خصوصی منم کار دارن ... شنیدم دیگه کلاس آلمانی نمیخوای بری ؟؟ انقدر از این شاخه به اون شاخه نپر !! این زبون و شروع کردی تمومش کن بعد یکی دیگه رو شروع کن ... بابا آخه به تو چه که من میخوام باز کلاس برم یا نه ؟؟ به تو چه که میشینی با بقیه راجع به دلایل آلمانی نرفتن من و تنبل بودن یا نبودن من صحبت میکنی ... ( کاش الان جلو دستم بودی تا چهارتا فحش حسابی بهت میدادم تا حداقل دلم خنک شه ...)

چرا هیشکی نمیخواد بفهمه این زندگی‌ مال منه و من   اینطوری که دوست دارم زندگی می‌ کنم ؟؟؟

پی اس : پارسال اینموقع نهال میفروختم ..... امسال ماسه  .....سال دیگه چی میخواد بشه ... خدا بخیر کنه ....

بازم پی اس : درسته که چند وقته فکر میکنم همه احمقن اما بعضی وقتا فکر میکنم بعضیا از بقیه احمق ترن و اگه به انتخاب من باشه دلم نمیخواد با هیچکدومشون رابطه داشته باشم ...